سیه رنگ چه چرده به معنی رنگ و لون باشد. (برهان). سیاه رنگ. (ناظم الاطباء) : قوی استخوانها و بینی بزرگ سیه چرده گردی دلیر و سترگ. فردوسی. کی تواند سپیدچرده شدن آنکه کرد ایزدش سیه چرده. سنایی. ز آفتاب وز مهتاب کرده جامۀ تو به روز سرخ و سپید و بشب سیه چرده. سوزنی. آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست. حافظ. رجوع به سیاه چرده شود
سیه رنگ چه چرده به معنی رنگ و لون باشد. (برهان). سیاه رنگ. (ناظم الاطباء) : قوی استخوانها و بینی بزرگ سیه چرده گردی دلیر و سترگ. فردوسی. کی تواند سپیدچرده شدن آنکه کرد ایزدش سیه چرده. سنایی. ز آفتاب وز مهتاب کرده جامۀ تو به روز سرخ و سپید و بشب سیه چرده. سوزنی. آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست. حافظ. رجوع به سیاه چرده شود
وسیلۀ نقلیه ای که با سه چرخ حرکت کند. حرکت آن یا به وسیلۀ نیروی موتور یا گردانیدن اهرمی که با واسطۀ زنجیری چرخها را بحرکت درمی آورد، صورت میگیرد. (فرهنگ فارسی معین)
وسیلۀ نقلیه ای که با سه چرخ حرکت کند. حرکت آن یا به وسیلۀ نیروی موتور یا گردانیدن اهرمی که با واسطۀ زنجیری چرخها را بحرکت درمی آورد، صورت میگیرد. (فرهنگ فارسی معین)
سیاه رنگ باشد چه چرده به معنی رنگ و لون است. (برهان) (آنندراج). آنکه رنگش بسبزی زند. (شرفنامه). تار. اسمر. گندمگون. سیاه رنگ. (ناظم الاطباء) : محمد بن جریر رحمهاﷲ علیه گفت که سرخ و سفید بود و گروهی گویند سیاه چرده بود. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). بساق پای چو کلک و سیاه چرده چو شلک ورا نه مال و نه ملک و ورا نه خویش و تبار. سوزنی. ای پیک پی خجسته چه نامی فدیت لک هرگز سیاه چرده ندیدم بدین نمک. حافظ
سیاه رنگ باشد چه چرده به معنی رنگ و لون است. (برهان) (آنندراج). آنکه رنگش بسبزی زند. (شرفنامه). تار. اسمر. گندمگون. سیاه رنگ. (ناظم الاطباء) : محمد بن جریر رحمهاﷲ علیه گفت که سرخ و سفید بود و گروهی گویند سیاه چرده بود. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). بساق پای چو کلک و سیاه چرده چو شلک ورا نه مال و نه ملک و ورا نه خویش و تبار. سوزنی. ای پیک پی خجسته چه نامی فدیت لک هرگز سیاه چرده ندیدم بدین نمک. حافظ
قصبۀ مرکزی بخش سیه چشمۀ شهرستان ماکو می باشد و مختصات جغرافیایی آن بشرح زیر است: طول 44 درجه و 22 دقیقه و 15 ثانیه، عرض 39 درجه و 3 دقیقه و 45 ثانیه و ارتفاع آن از سطح دریا 1843 متر. اختلاف ساعت آن با طهران 28 دقیقه و 8 ثانیه است بطوری که ساعت 12 ظهر سیه چشمه ساعت 12 و 28 دقیقه و 8 ثانیه طهران می باشد. دارای 3289 تن سکنه و آب قصبه از رود خانه قزل چای، قنات و چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات، حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. دارای ادارات پست و تلگراف، ژاندارمری و مرزبانی می باشد. دبستان و در حدود 4 باب دکان از صنوف مختلف دارد. این قصبۀ جزء دهستان چالدران محسوب شده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
قصبۀ مرکزی بخش سیه چشمۀ شهرستان ماکو می باشد و مختصات جغرافیایی آن بشرح زیر است: طول 44 درجه و 22 دقیقه و 15 ثانیه، عرض 39 درجه و 3 دقیقه و 45 ثانیه و ارتفاع آن از سطح دریا 1843 متر. اختلاف ساعت آن با طهران 28 دقیقه و 8 ثانیه است بطوری که ساعت 12 ظهر سیه چشمه ساعت 12 و 28 دقیقه و 8 ثانیه طهران می باشد. دارای 3289 تن سکنه و آب قصبه از رود خانه قزل چای، قنات و چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات، حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. دارای ادارات پست و تلگراف، ژاندارمری و مرزبانی می باشد. دبستان و در حدود 4 باب دکان از صنوف مختلف دارد. این قصبۀ جزء دهستان چالدران محسوب شده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
سیاه کردن. به رنگ تیره درآوردن، نوشتن. با نوشتن کاغذ را سیاه کردن. سیاه ساختن چیزی: برادران منا زین سپس سیه مکنید به مدح خواجۀ ختلان به جشنها خامه. منجیک. پیرزنی موی سیه کرده بود گفتمش ای مامک دیرینه روز. سعدی. ز غیبت چه میخواهد آن ساده مرد که دیوان سیه کرد و چیزی نخورد. سعدی. ، بدبخت و شوم ساختن. به بدبختی دچار کردن: سیه کرد و گران روز غریبان سیاهی روی و آواز گرانت. ناصرخسرو. رجوع به سیاه کردن شود
سیاه کردن. به رنگ تیره درآوردن، نوشتن. با نوشتن کاغذ را سیاه کردن. سیاه ساختن چیزی: برادران منا زین سپس سیه مکنید به مدح خواجۀ ختلان به جشنها خامه. منجیک. پیرزنی موی سیه کرده بود گفتمش ای مامک دیرینه روز. سعدی. ز غیبت چه میخواهد آن ساده مرد که دیوان سیه کرد و چیزی نخورد. سعدی. ، بدبخت و شوم ساختن. به بدبختی دچار کردن: سیه کرد و گران روز غریبان سیاهی روی و آواز گرانت. ناصرخسرو. رجوع به سیاه کردن شود
مرادف سیاه چشم و سیه چشم. (آنندراج) : درازگردن و کوتاه پشت و گردسرین سیاه شاخ و سیه دیده و نکودیدار. فرخی. خصم سپیدکار سیه دیدۀ تو را بادا سیاه گشته بدود عذاب روی. سلمان ساوجی (از آنندراج). رجوع به سیاه چشم شود
مرادف سیاه چشم و سیه چشم. (آنندراج) : درازگردن و کوتاه پشت و گردسرین سیاه شاخ و سیه دیده و نکودیدار. فرخی. خصم سپیدکار سیه دیدۀ تو را بادا سیاه گشته بدود عذاب روی. سلمان ساوجی (از آنندراج). رجوع به سیاه چشم شود